اي دل آن دم که خراب از مي گلگون باشي

شاعر : حافظ

بي زر و گنج به صد حشمت قارون باشي اي دل آن دم که خراب از مي گلگون باشي
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشي در مقامي که صدارت به فقيران بخشند
شرط اول قدم آن است که مجنون باشي در ره منزل ليلي که خطرهاست در آن
ور نه چون بنگري از دايره بيرون باشي نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن
کي روي ره ز که پرسي چه کني چون باشي کاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
ور خود از تخمه جمشيد و فريدون باشي تاج شاهي طلبي گوهر ذاتي بنماي
چند و چند از غم ايام جگرخون باشي ساغري نوش کن و جرعه بر افلاک فشان
هيچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشي حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر اين است